کد مطلب:314633 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:332
نام علی تمام سحر و جادو را باطل می کند
جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج سید محمد كاظم حسینی مرتضوی شاهرودی فرزند حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمد شاهرودی دامت بركاته برای نویسنده این گونه نقل كردند:
یكی از مؤلفان عراقی به نام شیخ نجاح طاء مدتی برای تبلیغ به كشور چین می رفتند. به سبب تبلیغات ایشان عده ای از آنجا برای فراگیری دین مقدس اسلام و علوم محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله سلم به حوزه علمیه قم آمدند. پس از مدتی و فراگیری علوم اسلامی برای تبلیغ به چین می رفتند.
آقای نجاح نقل می كند: كه در چین شخصی مشهور و معروف است و كارهای فوق العاده انجام می دهد، حتی می تواند از دیوار عبور كند. یكی از طلبه
[ صفحه 39]
های چینی كه در حوزه علمیه قم درس خوانده بود با آن مرد چینی در جلسه روبرو می شود.
مرتاض چینی به طلبه می گوید: تو بیا شاگرد من باش تا در جهان معروف شوی. شیخ به مرتاض می گوید: من معذورم، برای این كه امكان دارد تو كارهایی بكنی كه در دین ما صحیح نباشد.
مرد مرتاض می گوید: نه من آدم ملتزمی هستم، اگر بخواهم می توانم تمام گاه صندوق های بانكها را خالی بكنم؛ ولی چون وجدان دارم این كار را نمی كنم؛ برای این است كه به معتقداتم ملتزم هستم. مرد سپس به طلبه می گوید: شما كتاب آسمانی دارید؟ طلبه می گوید: داریم و آن قرآن است.
مرتاض چینی به طلبه می گوید: مقداری برایم قرآن بخوان. طلبه مشغول قرآن خواندن می شود. مرد مرتاض همان طور به این طلبه نگاه می كند تا تلاوت قرآن طلبه تمام می شود. مرتاض پس از شنیدن آیات قرآن به آن طلبه می گوید:
آن چیزی كه من دیدم شما هم دیدید؟
طلبه می گوید: چه دیدی؟ وقتی كه من تلاوت قرآن می كردم؟
مرتاض می گوید: وقت تلاوت قرآن نوری از شما بلند می شد. وقتی قرآن خواندن شما تمام شد آن نور هم تمام شد و خاموش گردید.
شما در دینتان زحمت نكشیده اید و قوی نیستید، اگر شما در دینتان قوی بودید نور را می دیدید
[ صفحه 40]
یكی از مؤلفان عراقی به نام شیخ نجاح طاء مدتی برای تبلیغ به كشور چین می رفتند. به سبب تبلیغات ایشان عده ای از آنجا برای فراگیری دین مقدس اسلام و علوم محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله سلم به حوزه علمیه قم آمدند. پس از مدتی و فراگیری علوم اسلامی برای تبلیغ به چین می رفتند.
آقای نجاح نقل می كند: كه در چین شخصی مشهور و معروف است و كارهای فوق العاده انجام می دهد، حتی می تواند از دیوار عبور كند. یكی از طلبه
[ صفحه 39]
های چینی كه در حوزه علمیه قم درس خوانده بود با آن مرد چینی در جلسه روبرو می شود.
مرتاض چینی به طلبه می گوید: تو بیا شاگرد من باش تا در جهان معروف شوی. شیخ به مرتاض می گوید: من معذورم، برای این كه امكان دارد تو كارهایی بكنی كه در دین ما صحیح نباشد.
مرد مرتاض می گوید: نه من آدم ملتزمی هستم، اگر بخواهم می توانم تمام گاه صندوق های بانكها را خالی بكنم؛ ولی چون وجدان دارم این كار را نمی كنم؛ برای این است كه به معتقداتم ملتزم هستم. مرد سپس به طلبه می گوید: شما كتاب آسمانی دارید؟ طلبه می گوید: داریم و آن قرآن است.
مرتاض چینی به طلبه می گوید: مقداری برایم قرآن بخوان. طلبه مشغول قرآن خواندن می شود. مرد مرتاض همان طور به این طلبه نگاه می كند تا تلاوت قرآن طلبه تمام می شود. مرتاض پس از شنیدن آیات قرآن به آن طلبه می گوید:
آن چیزی كه من دیدم شما هم دیدید؟
طلبه می گوید: چه دیدی؟ وقتی كه من تلاوت قرآن می كردم؟
مرتاض می گوید: وقت تلاوت قرآن نوری از شما بلند می شد. وقتی قرآن خواندن شما تمام شد آن نور هم تمام شد و خاموش گردید.
شما در دینتان زحمت نكشیده اید و قوی نیستید، اگر شما در دینتان قوی بودید نور را می دیدید
[ صفحه 40]